صفحه اصلی | راهنما | ثبت نام | متن قرآن | قرائت قرآن | جستجوی قرآن | تدبر در قرآن | مسابقه | خادمان قرآن | ارتباط


الحمد لله الذي هدانا لهذا وما كنا لنهتدي لولا ان هدانا الله ستايش خدايی را كه ما را بدين [راه] هدايت نمود و اگر خدا ما را رهبری نمی كرد ما خود هدايت نمی يافتيم الأعراف آیه 43


تصویر صفحه اصلی

خجسته سالروز ميلاد حضرت ثامن الحجج، معين الضعفاء و الفقرا، عالم آل محمد، السلطان علي بن موسي الرضا عليه السلام مبارک باد.

گوشه ای از ویژگی های شخصیتی و اخلاقی والا و توانایی های علمی امام رضا علیه السلام

شخصیت علمی
امام هشتم‏ علیه السلام، چونان نياكان وارسته‏اش، از مقام علمى والايى برخوردار بود، تا آن جا كه وی را «عالم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم» لقب داده ‏اند.

اباصلت از محمدبن اسحاق بن موسى بن جعفر علیه السلام نقل كرده است:
«امام موسى بن جعفر علیه السلام، به فرزندانش مى فرمود، برادرتان، على بن موسى، داناى خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. نيازها و پرسش هاى دينى خود را از وى فرا گيريد و آنچه را به شما تعليم داد، به خاطر بسپاريد، چه اين كه بارها پدرم امام صادق‏ علیه السلام به من فرمود: داناى خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم در نسل توست و اى كاش من او را درك كرده و مى‏ديدم.»

«هذا اخوكم على بن موسى‏ عالم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم فاسالوه عن اديانكم و احفظوا مايقول لكم، فانى‏ سمعت ابى‏ جعفر بن محمد غير مرة يقول لى‏ ان عالم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم لفى‏ صلبك و ليتنى‏ ادركته.»

با توجّه به اين كه در ميان ائمه، امام باقر علیه السلام و امام صادق‏ علیه السلام مجال بيشترى براى تشكيل محافل علمى و نشر علوم اهل بيت پيدا كردند، و با اين حال امام رض علیه السلام كه در اين زمينه مجال كمترى يافت عنوان «عالم آل محمد» را دريافت كرده است، مى‏توان اين گمان را درست دانست كه مناظرات و مباحثات علمى و اعتقادى آن حضرت از چنان اهميت و امتيازى برخوردار بوده است كه به عنوان عالم خاندان رسالت شناخته شود.

مواسات و دلسوزى نسبت به ديگران
يك انسان با ايمان كه در مقام رهبرى جاى دارد بايد در باره ديگران خواهان امورى باشد كه در خود نسبت به آن امور احساس علاقه و دلبستگى مى نمايد، و هر گونه شر وبدى را كه براى خويشتن نمى پسندد براى ديگران نيز نپسندد؛ زيرا اين گونه برابرانديشى و مواسات با ديگران، بيانگر روح و ايمان و حاكى از حس تعاون و هماهنگى همبستگى با آنها مى باشد.

در طى احاديث صحيح اين سخن نظر جلب نظر مى كند كه « هيچيك از شما نمى تواند براى دريافت عنوان « مؤمن » آمادگى كسب كند، مگر آن گاه كه نسبت به برادر ايمانى خود خواهان امورى باشد كه آنها را براى خويش نيز خواهان است ».

رعايت اين نكته اخلاقى در مورد زيردستان از اهميت ويژه اى برخوردار است، و طى احاديث متعدّدى به همه انسانها گوشزد شده كه بايد از رنج ديگران غافل نمانند و همبستگى خود را با آنها فراموش نكنند، چرا كه اين زيردستان چشم اميد به مهتران و زبردستان دوخته اند تا خواسته ها و كمبودهاى مادى و معنوى آنان به وسيله آنها تأمين و جبران گردد، و از اين رهگذر حال پريش و نابسامان آنان سامانى گيرد و تا دردها را اندكى تسكين دهند. يك انسان بيدار و هشيار زيردستان و محرومان را فراموش نمى كند و بيچارگان را از ياد نمى برد.

يكى از صفات برجسته امام رضا عليه السلام مواسات و همدردى با محرومان بوده است؛ و در طى زيارت آن حضرت اين خصيصه بزرگ اخلاقى او مطرح شده و به وى چنين خطاب مى شود:

السلام على غوث اللهفان و من صارت به ارض خراسان، خراسان سلام و درود بر چاره ساز و فريادرس بيچارگان، و سلام به آن كسى كه سرزمين خراسان به بركت وجود او به سان خورشيدِ تابان جلوه گر گشته است.

امام رضا عليه السلام هرگز از شكم گرسنه و رنجها و آلام بينوايان غافل نبوده، و هر وقت سفره غذا را برئى آن حضرت مى گستردند همه خادمان را كنار سفره خود مى نشاند، حتى از دربان و نگهبان نيز غافل نمى ماند.

و آن گاه كه تنها مى شد [ وفراغتى براى او فراهم مى آمد ] همه اطرافيان خود را اعم از كوچك و بزرگ و خردسالان و بزرگسالان را پيرامون خود جمع مى كرد و با آنها به گفتگو مى نشست و با آنان مأنوس مى شد و آنها را نيز باخود مأنوس مى ساخت [ و خود را تا حدَّ موقعيّت و منزلت آنان تنزل مى داد و آنها را درحد مقام و موقعيت خود ارج مى نهاده و فرازمند مى ساخت تا احساس خفت و سبك وزنى نكنند، و شخصيت خويش را فرومايه و ناچيز نينگارند.

 و سرانجام با چنين تدبيرى ظريف، برابرى خود با آنها و برابرى آنها را با خودـبا وجود اين كه از نظر ظاهرى در يك پايگاهى عالى قرار داشتـبدانها اعلام مى نمود. امام با كمال صراحت به همه انسانها گوشزد مى كند كه تمام افراد انسانى و مردم با ايمان با هم برابر و بَرادر هستند، و مقامِ برترِ ظاهرى نمى تواند آن چنان امتيازآفرين باشد كه طبقات محروم را از طبقات ديگر بيگانه سازد ].

امام رضا عليه السلام هيچ خادمى را كه سرگرم غذا خوردن بود به كار نمى گرفت، مگر آن گاه كه از تناول غذا فارغ مى شد، و به آنها مى فرمود:

در حالى كه سرگرم تناول غذا هستيد، وقتى من از جاى خود بر مى خيزم از جاى خود بلند نشويد؛ بلكه سرجاى خويش بنشينيد تا از خوردن غذا فارغ شويد.

كلينى در « الكافى » در طى روايتى كه به مردى از اهل بلخ مى رسد چنين ياد كرده است كه مى گفت:
من در سفر خراسان همراه امام رضا عليه السلام بودم، يكى از روزها دستور داد سفره غذا را گستردند و همه خادمان را كه از اهل سودان بوده اند كنار سفره دعوت كرد تا در معيت آنها غذا تناول نمايد [ نشستن اين بينوايان در كنار سفره آن حضرت براى يكى از ياران اوـكه امام و احساسِ انسانى و الهى او را درست باز نيافته بودـگران و ناخوش آيند آمد؛ لذا ] عرض كرد: اگر سفره اى جداى از سفره خويش براى اين بينوايان سيه چرده و رنگين پوست تمهيد مى كرديد بهتر به نظر مى رسيد؟

حضرت پاسخ فرمود: پروردگار تبارك و تعالى يكى است، پدر و مادر همه ما يكى است، و جزا و پاداش [ و ارزش و احترام ] افراد در گرو اعمال و كردارهاى آنها است [ نه رنگ پوست و يا ساير امتيازاتِ پوشالى صورى ].

امام رضا عليه السلام همواره بر سر مخالفت با هواى نفس بوده و گوش جان و دلش شنواى اين آواى آسمانى بود كه:

فَلا اقْتَحَمَ العَقَبَة، وَ ما اَدْريكَ مَا العَقَبَه، فَكَُ رَقَبَة، اَوْاطعام فى يَوم ذى مَسْغَبَة، يَتيماً ذامَقْرَبَة، اَوْمسكيناً ذامَتْرَبَة ( بَلَد : 11 ـ 15 )، آنگاه اصحاب ميمنه و ياران بهشت در برابر عقبه و گردنه مخالفتِ با نفس قرار مى گيرند بايد بدانند كه گذر از آن، در گرو آزاد ساختن بنده و برده و يا اطعام ـ در روزگار قحطى و كمبود غذا ـ به خويشاوندان گرسنه و يا خاك نشينان بينوا است.

لذا آن حضرت هر وقت طعام تناول مى فرمود ظرف بزرگى در دسترس خود قرار مى داد و از هر نوع خوراكى كه در سفره بود از بهترين قسمتِ آن برمى داشت و در ميان آن ظرف مى نهاد، و دستور مى داد كه آن را ميان تهيدستانِ گرسنه و بينوا تقسيم كنند. و بدين سان با مستضعفان به همدردى مى نشست و بر درون خسته و پريش آنان مرهم مى نهاد و بر سر مواسات و مساوات با آنها بود.

امام رضا عليه السلام به مستضعفان ارج مى نهاد و خلأ معنوى و روحى و كمبودهاى مادى آنها را با گرامى داشتِ منزلتِ آنان و امدادهاى مادى جبران مى فرمود.

حال بايد ديد كه در برابر مستكبرانِ زمان چه موضعى را انتخاب مى كرد و با چه كيفيّتى با آنها رفتار مى نمود؟

مى نويسند: وقتى فضل بن سهل، يعنى « ذوالرياستين » حضور امام رضا عليه السلام رسيد، يك ساعت بر سر پاى ايستاد [ و حضرت به او چندان التفات نفرمود ] تا آنكه سر بلند كرد و...

..به او گفت: چه حاجت داري؟

عرض كرد: سرور من! اين نامه اى است كه اميرالمؤمنين! مأمون براى من نگاشته است.
... شما چون وليعهد مسلمين هستيد سزاوارتريد كه همسان با عطاياى مأمون مرا مشمول بخشش خود سازيد.

فرمود: نامه را بخوان ...

و آن نامه بر روى پوستى بزرگ نگارش شده بود، فضل مدّت زيادى بر سر پاى ايستاده تا خواندن نامه را به پايان رساند...

آن گاه به فضل گفت: اگر از مخالفت اوامر الهى براى هميشه بپرهيزى هر چه از ما مى خواهى از آنِ تو است.

امام رضا عليه السلام با اين بيان كوتاه نقشه فضل را در محكم كارى هدفش خنثى ساخته و حتى به او اجازه نشستن نداد، تا آن كه فضل بن سهل با حالتى سرافكنده و خفت آميز محضر آن جناب را ترك گفت.
ارج نهادن به مستضعفان و مواسات با آنها يكى از نمودارترين خصلت هاى روحى امام رضا عليه السلام بود كه به اين خصيصه سترك و شكوهمند اخلاقى تا واپسين لحظات عمر خويش سخت پاى بند بود و مى دانست و نيز مى خواست به سردمداران و دولتمردان و اصولاً به همه انسانها اعلام كند كه در طريق رسيدن به سعادت و نيكبختى دنيا و آخرت بايد درد و رنج توان ربودگان و بينوايان را فراموش نكرد؛ وگرنه بايد جامعه انسانى در انتظار سقوط و نابودى آغوش بگشايد و آماده هر گونه بلا و آسيبهاى سخت دنيا و آخرت باشد.

از ياسر، خادم امام رضا عليه السلام روايت شده است:
آن گاه كه مسافت ميان ما تا طوس هفت منزل راه بود، ابوالحسن على بن موسى الرضا عليه السلام بيمار شد، و سرانجام به طوس در آمديم وبيمارى آن حضرت رو به شدت نهاد، و چند روزى در طوس مانديم. مأمون روزى دو نوبت به بهانه عيادت نزد آن حضرت مى آمد. در واپسين روز حيات آن حضرت كه امام رضا عليه السلام در آن روز از دنيا رفت، دچار ضعف شديدى بود، پس از آن كه نماز ظهر را اقامه نمود

... به من فرمود: آيا مردم ناهار خوردند؟

عرض كردم: سرورمن! با چنين حالى كه شما در آن به سر مى بريد چه كسى حاضر است غذا صرف كند؟
امام رضا عليه السلام از جاى برخاست و فرمود: سفره و غذا را آماده سازيد...

... همه خادمان و اطرافيان را بلااستثنا كنار سفره نشاند ونسبت به تمام آنها اظهار تفقّد مى فرمود، و فرد فرد آنان را مشمول توجّه قرار مى داد. وقتى مردها از تناول غذا فارغ شدند دستور داد براى زنان غذا بفرستند. غذا براى زنها فرستادند و آن گاه كه آنها نيز غذا صرف كردند ضعفِ مزاجِ امام عليه السلام آن چنان شديد گشت كه بيهوش شد و فرياد و شيون بلند شد

ادب و نزاكت و ظرافت
در شرح حال وسيرت آن حضرت نوشته اند كه...
هرگز با سخن خويش بر كسى جفا نكرد و بر وى ستم نراند.
تا سخن كسى به پايان نمى رسيد سخن نمى گفت و گفتار او را قطع نمى كرد.
حاجت هيچ كسى را در صورت قدرت و توانايى رد نمى نمود.
پاى خود را هرگز در مقابل كسى دراز نكرد.
هرگز كنار هيچ جليس و همنشينى بر چيزى تكيه نمى كرد.
هيچ يك از خادمان را به دشنام و ناسزا نگرفت.
صدا به قهقهه بلند نمى كرد؛ بلكه تبسّم مى فرمود.
آن حضرت در تابستانها روى حصير جلوس مى نمود، و زمستانها روى پلاس مى نشست.
جامه هاى خشن مى پوشيد، اما هنگامى كه در ميان مردم ظاهر مى شد داراى سر و وضع آراسته بود.
خير و احسان آن حضرت آن چنان توأم با ادب ونزاكت و ظريف و لطيف انجام مى گرفت كه هرگز طرف احسان، شرمسار نمى گرديد؛ لذا نوشته اند كه...
بسيار احسان مى كرد و بخششها را پنهانى انجام مى داد، و اكثر اين خيرات را در شبهاى تار [ و بى سر وصدا ] برگزار مى كرد.

به عنوان نمونه:
مرحوم كلينى ( رضوان الله عليه ) در كتاب خود روايتى از « اليسع بن حمزه » آورده است كه مى گفت:
من در محضر امام رضا عليه السلام بودم كه گروه زيادى از مردم پيرامونِ آن حضرت گرد آمده بودند واز او راجع به حلال و حرام سؤال مى كردند. در اين اثنا مردى بلندقامت و گندمگون وارد شد و گفت: السلام عليك يا ابن رسول الله! من يكى از دوستداران شما و آباء و اجدادتان هستم و از حج باز مى گردم و تمام موجودى ِ خود را از دست دادم و چيزى براى من باقى نمانده كه با آن بتوانم حتى يك منزل از منازل سفر را طى كنم.

چاره اى در باره من بينديشيد تا مرا به شهر و ديارم باز گردانيد، كه من در شهر وديارم فردى توانمند و مالدار مى باشم. به من كمك كنيد كه وقتى به وطنم رسيدم از جانب شما به همين مقدار به فقراء هزينه رسانم و به آنها بخشش كنم؛ چون تهيدست و مستحق اِمداد مالى نيستم. حضرت به او فرمود: بنشين كه خداى تو را رحمت كناد.

سپس آن حضرت رو كرد به مردم و با آنها به ادامه گفتگو نشست تا آن كه مردم از پيرامون او پراكندند، و فقط آن مرد خراسانى و سليمان جعفرى و خيثمه و من در آن جا مانديم. حضرت فرمود به من رخصت دهيد به اندرون منزل بروم. لحظه اى گذشت و حضرت بيرون آمد و در را بست و از پشتِ در دست را بيرون آورد ...

..و فرمود: مرد خراسانى كجاست؟
عرض كرد: اينجا.
فرمود: اين دويست دينار را بگير و مخارج خود را با آن تأمين كن و لازم نيست در ديار خود به مقدار آن از جانب من به فقراء كمك كني، و از سراى ي من خارج شو كه من تو را نبينم و تو نيز مرا نبينى [ كه مبادا هر دو شرمسار گرديم ].

سليمان به آن حضرت عرض كرد: قربان! عطاى فراونى به اين مرد مرحمت فرمودى و او را مورد مهر خويش قرار دادى ، چرا از پشت در و از خفا اين كار را برگزار فرمودى ؟

فرمود: بيم آن داشتم كه ذل و خوارى سؤال و خواهندگى را از رهگذر بر آوردن نيازش در چهره او مشاهده كنم. آيا نشنيده اي كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: المستتر بالحسنة تعدل سبعين حجة، والمذيع بالسيّئة مخذول، والمستتر بها مغفور له، كسى كه پنهانى و بى سرو صدا احسان مى كند اين كار او معادل با هفتاد حج مى باشد، و كسى كه بدى و گناه را افشا و آشكار مى سازد خوار و فرومايه خواهد گشت، و آن كه گناه و بدى را مخفى مى دارد اميد آمرزش براى او وجود دارد...

سپس فرمود: آيا اين بيت به گوش تو نرسيده است كه:

متى آته يوماً اطالب حاجة رجعت الى اهلى و وجهى بمائه
آن كسى را مى ستايم كه اگر روزى براى حاجتى نزد او روم، به سوى اهل و عيالم در حالى باز مى گردم كه آبروى من مصون مانده و دچار ذلت سؤال و خواهندگى نباشم.

نيز كلينى آورده است كه...
ميهمانى بر امام رضا عليه السلام وارد شده و پاره اى از شب را با او به گفتگو نشست كه چراغ دگرگونه شد و مى خواست خاموش شود. ميهمان براى ترميم و اصلاح آن دست خود را پيش آورد تا آن را به حالت نخست باز گرداند كه امام رضا عليه السلام مانع شد و شخصاً آن را ترميم و اصلاح كرد، آن گاه فرمود:

ما خاندان رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ميهمانان خود را بكار نمى گيرم [ بلكه مقدم آنها را گرامى داشته و از هيچ گونه ادب ونزاكتى نسبت به آنها دريغ نمى ورزيم ].

بدين اميد كه خداى متعال ما را از توفيق در التزام به سيرت اخلاقى اين امام بزرگوار برخوردار سازد و ارشادات سعادت آفرين و الگو پرداز آن جناب را درهمه جوانب زندگانى به كار بنديم اين نوشته را به پايان مى برم، و شفاعت او را در روزى از خدا مى طلبم كه هيچ عاملى جز قلب سليم و دل پالوده از آلودگى ها سود نمى بخشد.


برخورد امام در جلسات بحث و مناظرات
دستگاه خلافت عباسى، با اهدافى خاص، از انديشمندان مذاهب و فرقه‏هاى گوناگون، دعوت مى‏كرد و آنان را رو در روى امام‏ علیه السلام قرار مى‏داد. با مطالعه در شخصيت، روحيات و افكار مامون،آشكار مى‏شود كه او از تشكيل چنين جلسات و همايش هايى، اهدافى سياسى را دنبال مى‏كرد، هر چند شخصاً به مباحثات علمى علاقه‏مند بود، ولى مامون به عنوان خليفه، شخصى نبود كه بخواهد با اين‏گونه مباحثات و مناظرات، عظمت و حقانيت خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به نمايش بگذارد و شخصيتى را كه مورد توجّه انقلابيون آل على‏ علیه السلام بود، در جامعه مطرح كند و علم و شكوه و شايستگى و برترى آنان را به ديگران بنماياند، بلكه در پس اين تلاش ها، اهدافى سياسى داشت و چه بسا بى ميل نبود كه در اين نشست ها، براى يك بار هم كه شده، امام از پاسخگويى به پرسش ها عاجز بماند!

به هر حال، عليرغم اهدافى كه مأمون دنبال مى كرد، نتايج آن جلسات مايه شكوه و عظمت امام و بهره علمى و اعتقادى شيعه شد.

عبدالسلام هروى كه در بيشتر نشست ها و مناظرات حضور داشته است، مى گويد:

هيچ كسى را از حضرت رض علیه السلام داناتر نديدم و هيچ دانشمندى آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را نديده، مگر اين كه به علم برتر او گواهى داده است. در محافل و مجالس كه گروهى از دانشوران و فقيهان و دانايان اديان مختلف حضور داشتند بر تمامى آنان غلبه يافت، تا آن‏جا كه آنان به ضعف علمى خود و برترى امام‏ صلی الله علیه و آله و سلم اذعان و اعتراف داشتند.

ابراهيم بن عباس، گواه ديگرى از حاضران و ناظران اين گونه جلسات بوده و مى گويد:

حضرت رض صلی الله علیه و آله و سلم هيچ مساله اى را بدون پاسخ نمى گذاشت. در علم و دانش كسى را داناتر از او سراغ ندارم. آنچه مامون مطرح مى‏ساخت پاسخ كامل آن را دريافت مى‏كرد و آنچه حضرت‏ صلی الله علیه و آله و سلم مى‏فرمود، مستند به قرآن بود.

خود آن گرامى در اين زمينه مى فرمود:

«در روضة حرم پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم، مى نشستم و عالمان مدينه هرگاه در مساله اى با مشكل روبرو بودند و از حل آن ناتوان مى‏ماندند، به من رو مى‏آوردند و پاسخ مى‏گرفتند.»

- «كنت اجلس فى الروضة و العلماء بالمدينة متوافرون، فاذا اعيى الواحد منهم عن مسالة اشاروا الى باجمعهم و بعثوا الى المسائل فاجيب عنها ».

روش او در بحث:
او در بحث خود با ديگران روش خاصي را اعمال ميكرد و آن اين بود كه راه را بر خصم نمي بست بلكه آزادش مي گذاشت تا به هر صورتي كه ميخواهد همة مسائل خود را بيان كند. در بحث همچنان پيش ميرفت كه راه را بر خود بسته ببيند و آنگاه امام قدم به پيش مينهاد و مباحث خود را مطرح ميكرد به طوري كه فرد خود قانع ميشد و درمييافت كه چه خطا و اشتباهي در استدلال است. امام در شيوه هاي بحث خود از روشهاي جدال، حكمت و راه موعظه استفاده ميكرد. و گاهي هم براي افراد بي محتوا ولي گستاخ از شيوة كرامت واعجاز استفاده ميكرد.

از شيوه هايي كه امام در بحث خود به كار مي برد اين بود كه او با هر قومي به زبان همان قوم سخن مي گفت و با طرفداران تورات از تورات و با طرفداران انجيل از متن انجيل حرف مي زد. حتي نوشته اند او با صابئين به زبان عبريشان،‌ با زردشتيها به زبان پارسي احتجاج ميكرد و آنها را در كار خود مجاب مي ساخت. او حتي در سر سفرهاي كه در برابر اقوام مختلف قرار ميگرفت براي خوش آمد مهمانان مطايباتي داشت و اين مطايبات را به زبان آنان بيان ميكرد. حتي از او آمده است كه گاهي به زبان فارسي با ايرانيان حرف ميزد و اين امر براي آنان بسيار خوشايند بود و احساس انس و صفاي بيشتري با امام ميكردند


آگاهى امام علیه السلام از اديان و مكاتب
امام علیه السلام علاوه بر اين كه براى پرسش هاى مختلف عالمان اديان و مكاتب پاسخى درخور داشت، برمبناى اعتقادى شخص مخاطب نيز سخن مى‏گفت و استدلال مى‏كرد و اين مظهر ديگرى از توانمندى علمى امام‏ علیه السلام بود. امام‏ علیه السلام با اهل تورات، به توراتشان، با رهروان انجيل، بر مبناى انجيل و با حاملان زبور، به زبور و... سرانجام با هر فرقه و گروهى با مبانى خود آنان سخن گفته، به روش خودشان استدلال می ‏نمود.

محمدبن حسن نوفلى، از اصحاب حضرت رض علیه السلام مى گويد:

هنگامى كه حضرت رض علیه السلام به مرو گام نهاد، مامون به وزيرش، فضل بن سهل دستور داد، تا چهره هاى سرشناس علمى و رهبران مذاهب و دانشمندان فرقه‏ هاى مختلف را كه در علم مناظره و جدل از ديگران ممتاز بودند، فراخواند و در روزى معين مناظره‏اى علمى ترتيب دهد.

فضل، از جاثليق، راس الجالوت، دانشمندان صابئى، هرابذه ، اصحاب زرتشت، رئيس اسقف ها. (لقب دانشمندان يهودى)، - پيروان حضرت يحيى كه برخى از آنان به ستاره پرستى رو آوردند. - بزرگان زرتشتيان (بنابر ديدگاهى، بزرگان و دانشمندان هند كه در آتشكده فارس خدمت مى‏كردند)، المنجد ماده هرب. قسطاس رومى و گروهى ديگر از متكلمان از جمله دانشمندان رومى كه در علم پزشكى تبحر دارند دعوت كرد و اجلاس مقدماتى تشكيل شد.

خليفه نيز در آن حضور يافت و ضمن ابراز خرسندى از تجمع عالمان، گفت: «شما مشهورترين و سرشناس‏ترين چهره‏هاى اين زمان هستيد. هدف از اين اجلاس آن است كه با اين ميهمان حجازى (امام رضا عليه السلام) وارد بحث و گفت‏ و گو شده، هر كدام به ارائه منطق و برهان خود پردازيد.
حاضران در جلسه، آمادگى خود را براى تامين خواسته هاى خليفه اعلام داشتند و عهد كردند تا تمام توان علمى خود را به نمايش گذارند.

محمد بن حسن نوفلى، روايت كننده حديث مى گويد:

من، در كنار امام بودم كه «ياسر خادم» وارد شد و جهت شركت در جلسه‏اى كه براى روز بعد مقرر شده بود، دعوت مامون را به امام‏ صلی الله علیه و آله و سلم ابلاغ كرد.

امام علیه السلام در پاسخ فرمود:

سلام مرا به او - مامون - برسان و بگو مى دانم مراد تو چيست؟ به خواست خداوند فردا صبح نزد تو خواهم آمد.

«ابلغه السلام و قل علمت ما اردت و اناصائر اليك بكرة ان شاء الله.» بعداز آن كه فرستاده مامون، بيرون رفت، امام فرمود:

نظر تو درباره اين همايش اهل شرك و صاحبان انديشه هاى گوناگون چيست؟
عرض كردم: هدف خليفه آزمودن شماست و اين طرح مزورانه بنايى سست و بى اساس است.
حضرت فرمود: اجلاس را چگونه پيش بينى مى كنى؟
گفتم، اين افراد كه به فراخوان دعوت شده اند، با دانشمندان متفاوتند، زيرا عالمان در برابر دليل و برهان، خاضعند، ولى اينان به اصحاب انكار شهرت دارند و كارشان مغالطه است و زير بار سخن حق نخواهند رفت؛ بهتر آن است كه از ايشان دورى گزينيد.

حضرت  علیه السلام، ضمن تبسمى فرمود: آيا نگران هستى، مبادا دلايل من كافى نباشد؟
عرض كردم، اميدوارم خداوند تو را بر آنها پيروز گرداند.
امام فرمود: دوست دارى بدانى كه چه موقع مامون، از كار خود پشيمان خواهد شد؟
گفتم آرى.

فرمود آنگاه كه بشنود با اهل تورات به توراتشان، با طرفداران انجيل، به انجيل آنان، با زبوريان، به زبورشان، با صابئان به زبان عبرى آنها، با هرابذه و موبدان زرتشتى به پارسى، با روميان به زبان رومى و با هر يك از صاحبان انديشه‏ها و مكاتب با زبان خودشان، استدلال كرده و به بحث و گفت‏وگو نشينم. زمانى كه هر گروه را به بن بست رساندم تا آن كه دلايل خود را باطل بيند و لب فرو بسته، تسليم سخن من شود، مامون خواهد فهميد كه به آنچه پنداشته و در انديشه داشته است، دست نخواهد يافت.

... اذا سمع احتجاجى‏ على‏ اهل التوراة بتوراتهم و على‏ اهل انجيل بإنجيلهم و على‏ اهل الزبور بزبورهم و على الصابئين بعبرانيتهم و على الهرابذة بفارسيتهم و على‏ اهل الروم بروميتهم و على‏ المقالات بلغاتهم. فاذا قطعت كل صنف و دحضت حجته و ترك مقالته و رجع الى‏ قولى‏، علم المامون ان الذى‏ هو بسبيله ليس بمستحق‏ له فعند ذلك تكون الندامة منه.(احتجاج طبرسى 415/2 - 432).

و همين گونه نيز شد كه آن اجلاس به سرافكندگى دانشمندان شركت كننده و پشيمانى خليفه انجاميد.
و مما اجاب  صلی الله علیه و آله و سلم بحضرة المامون صباح بن نصر الهندى وعمران الصابى عن مسائلهما.. قال عمران العين نور، مركبة ام الروح تبصر الاشياء من منظرها؟ قال‏ صلی الله علیه و آله و سلم العين شحمة، و هو البياض والسواد. والنظر للروح، دليله انك تنظر فيه فترى صورتك فى وسط، والإنسان لايرى صورته إلا فى ماء او مرآة وما اشبه ذلك. قال صباح فإذا عميت العين، كيف صارت الروح قائمة والنظر ذاهب؟ قال صلی الله علیه و آله و سلم كالشمس طالعة يغشاها الظلام.

قال اين تذهب الروح. قال‏ صلی الله علیه و آله و سلم اين يذهب الضوء الطالع من الكوة إذا سدت الكوة؟ قال اوضح لى ذلك. قال‏ صلی الله علیه و آله و سلم الروح مسكنها فى الدماغ، وشعاع منبث فى الجسد بمنزلة الشمس، دائرتها فى السماء وشعاعها منبسط فى الارضا.. فإذا غابت الدائرة فلاشمس، وإذا قطع الراس فلا روح. قالا فما بال الرجل يلتحى دون المراة؟ قال صلی الله علیه و آله و سلم زين الله الرجال باللحى، وجعلها فضلا يستدل بها على الرجال من النساء..) مناقب آل ابى طالب، لابن شهر آشوب 2 .406 ولعمران الصابى مناظرة اخرى يذكرها صاحب ضمن احتجاجه‏ صلی الله علیه و آله و سلم

تسلط امام  علیه السلام به زبان هاى مختلف
يكى ديگر از مظاهر شخصيت علمى امام رض علیه السلام كه شگفتى اطرافيان و شاهدان را همراه داشت، آشنايى كامل حضرت  علیه السلام، به زبان هاى مختلف بود، چنان كه از بخش پيشين نيز آشكار گرديد، امام‏ علیه السلام در مجامع علمى به هنگام مناظره و يا در نشست هاى معمولى در پاسخگويى به اشخاصى كه از بلاد ديگر، حضور ايشان شرفياب مى‏شدند، با زبان متداول و رسمى مخاطب با وى به گفتگو مى‏پرداختند.

اباصلت هروى مى گويد:
«امام رض صلی الله علیه و آله و سلم، با مردم به زبان خودشان سخن مى گفت. به خدا سوگند كه او، فصيح ترين مردم و داناترين آنان به هر زبان و فرهنگى بود»

-كان الرضا يكلم الناس بلغاتهم و كان والله افصح الناس واعلمهم بكل لسان و لغة. اباصلت همچنين مى ‏گويد:

عرض كردم اى فرزند رسول خدا، من در شگفتم از اين همه اشراف و تسلط شما به زبان هاى گوناگون!
امام  علیه السلام فرمود:

«من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه مى شود، خداوند فردى را حجت بر مردم قرار دهد، ولى او زبان آنان را درك نكند. مگر سخن امير مؤمنان على‏ علیه السلام به تو نرسيده است كه فرمود:

به ما «فصل الخطاب» داده شده است و آن چيزى جز شناخت زبان ها نيست»

«فقال يا ابا الصلت انا حجة الله على خلقه و ما كان الله ليتخذ حجة على قوم و هو لايعرف لغاتهم. او ما بلغك قول‏اميرالمؤمنين‏ صلی الله علیه و آله و سلماوتينا فصل الخطاب. فهل فصل الخطاب الا معرفة اللغات؟» (2 صلی الله علیه و آله و سلم/2 ). قال له عمرو بن هداب إن محمد بن الفضل الهاشمى ذكر عنك اشياء لاتقبلها القلوب.

فقال الرض صلی الله علیه و آله و سلم وماتلك؟ قال اخبرنا عنك انك تعرف كل ماانزل الله، وانك تعرف كل لسان وكل لغة. فقال الرض صلی الله علیه و آله و سلم صدق محمد بن الفضل، فانا اخبرته بذلك، فهلموا فاسالوا. قال فإنا نختبرك قبل كل شي‏ء بالالسن واللغات وهذا رومى وهذا هندى و فارسى وتركي. فقال‏ صلی الله علیه و آله و سلم فليتكلموا بما احبوا اجب كل واحد منهم بلسانه إن شاءالله.

فسال كل واحد منهم مسالة بلسانه ولغته، فاجابهم عما سالوا بالسنتهم ولغاتهم، فتحير الناس وتعجبوا، واقروا جميعا بانه افصح منهم بلغاتهم).

عن سليمان، و هو من ولد جعفر بن ابى طالب (الطيار)، قال كنت مع ابى الحسن الرض صلی الله علیه و آله و سلم فى حائط له [اى بستان‏]. إذ جاء عصفور فوقع بين يديه واخذ يصيح ويكثر الصياح ويضطرب. فقال لى يا فلان! اتدرى ماتقول هذه العصفور؟ قلت الله و رسوله و ابن رسوله اعلم. قال إنها تقول إن حية تريد اكل فراخى فى البيت. فقم فخذتيك النبعة وادخل البيت واقتل الحية.

قال سليمان فاخذت النبعة - وهى العصا - و دخلت البيت وإذا حية تجول فى البيت، فقتلتها.

اعتراف مخالفان به برترى علمى امام علیه السلام
چنان كه پيشتر گذشت، مامون از تشكيل جلسات بحث و گفت و گو، اهدافى را دنبال مى كرد كه از جمله مى‏توان موارد زير را ياد كرد:

1- سرگرم ساختن مردم و جامعه به مباحثات علمى و تحت الشعاع قراردادن اوضاع سياسى موجود، به ويژه نهضتهايى كه در گوشه و كنار بلاد اسلامى رو به رشد بود.
2- دست آوردن نوعى وجهه فرهنگى براى حكومت، به ويژه براى خودش كه در مسند زمامدارى قرار داشت
3- جلب نظر امام علیه السلام، با وانمود ساختن اين نكته كه وى خواهان عظمت خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم است.

محدود ساختن امام صلی الله علیه و آله و سلم به حركت هاى علمى
زمينه سازى براى پيدايش موقعيتى كه در آن هر چند براى يك بار، امام مغلوب ديگران شود
به هر حال در هيچ يك از اين مجالس، مامون به نتيجه دلخواه، دست نيافت و ناگزير به اعتراف و خضوع در برابر عظمت علمى امام‏ صلی الله علیه و آله و سلم شد. وجود چنين اعترافاتى در تاريخ شايان تامل است.

در جريان يكى از نشست هاى علمى، چون وقت نماز فرا رسيد، امام براى اقامه نماز از مجلس، بيرون شد. مامون به محمدبن جعفر، عموى امام رض صلی الله علیه و آله و سلم رو كرد و گفت پسر برادرت را چگونه يافتى؟
پاسخ گفت او عالم و دانشمند است.

مامون گفت:
پسر برادرت از خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم است؛ خاندانى كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد آنان فرموده است:
 
آگاه باشيد، نيكان عترت من و شاخه هاى درخت وجود من، در خردسالى، خردمندترين و در بزرگسالى، داناترين مردمند. آنها را تعليم ندهيد، زيرا آنان از شما داناترند. هيچ گاه شما را از دروازه هدايت، بيرون نساخته و در گمراهى وارد نخواهند كرد.

در نقل ديگرى آمده است كه مامون مسائلى چند از امام رض صلی الله علیه و آله و سلم پرسيد و آنگاه كه پاسخ همه آنها را بدرستى يافت، چنين گفت:

«خدا مرا بعد از تو زنده ندارد. به خدا سوگند، دانش صحيح، جز نزد خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم يافت نمى‏شود و براستى دانش پدرانت را به ارث برده‏اى و همه علوم نياكانت در تو گرد آمده است»

قال المامون يا اباالحسن إنى فكرت فى شيء فنتج لى الفكر الصواب فيه.. فكرت فى امرنا وامركم، ونسبنا ونسبكم، فوجدت الفضيلة فيه واحدة، ورايت اختلاف شيعتنا فى ذلك محمولا على الهوى‏ والعصبية. فقال له ابوالحسن الرض صلی الله علیه و آله و سلم إن لهذا الكلام جوابا.. إن شئت ذكرته لك، وإن شئت امسكت. فقال له المامون إنى لم اقله إلا لاعلم ما عندك فيه.

قال له الرض صلی الله علیه و آله و سلم انشدك الله يا اميرالمؤمنين، لو ان الله تعالى بعث نبيه محمد صلی الله علیه و آله و سلم فخرج علينا من وراء اكمة من هذه الآكام يخطب إليك ابنتك كنت مزوجه إياها؟ فقال يا سبحان الله! وهل احد يرغب عن رسول الله‏ صلی الله علیه و آله و سلم؟! فقال له الرضا افتراه كان يحل له ان يخطب الي؟ قال فسكت المامون هنيئة ثم قال انتم والله امس برسول الله رحما)


وضعیت زندگی امام

ساده زیستی
آنچه دشواريهاي او را در زندگي نسبتاً آسان مي كرد آسان گيري زندگي و تهيه وسايل و ابزار آن در حد گذران،‌ بدون انديشه هدف قراردادن زندگي بود. چه بسيارند افرادي كه به خاطر هدف قراردادن دنيا و تصور اين كه ابدالدهر مي خواهند در آن توقف كنند و هم به خاطر تعصبات و رقابت ها و حرص و ولع هاي بسيار، زندگي را برخود و ديگران سخت مي گيرند. او امام است و الگو و رهبر جامعه.

در زندگي وظيفه اي را براي خود ترسيم كرده و مي كوشيد آن را به نحوي شايسته و درخور تحسين انجام دهد. امام رضا  علیه السلام زندگي را بر خود آسان مي گرفت و وابستگي ها را از خود دور كرده بود. البته كسان و بستگان پرتوقعي بودند كه در اثر خواهندگی ها كار را بر امام سخت مي كردند ولي امام بر اساس سخت¬گيري برخويش به نفع ديگران، سعي داشت حاجات ديگران را برآورده سازد.

نميخواهيم بگوييم خانة او محقر بود. كوخ نبود و كاخ هم نبود. نسبتاٌ وسيع و مركز آمد و شدها بود. چه بسيار از جلسات درسي كه در خانة ‌او برگزار ميشد. برخي از مورخان وضع فرش خانهاش را اين گونه تصور كرده اند كه او در تابستان بر روي حصير مينشست و در زمستان بر روي فرشهاي پشمي و موئين. برخي هم نوشتهاند كه فرش زير پايش پلاس بود كه آن هم درواقع چيزي جز آن پارچه هاي پشمين نبود.

اگرچه شأن او و ديگر امامان والا و گران سنگي زندگيشان بايد بالاتر از آن چيزي باشد كه در خانه هايشان ديده ميشود ولي آنها زيور دنيا را به هيچ ميانگاشتند و دل به رضوان خدا و انجام وظيفهاي خوش ميكردند كه خداي متعال برايشان معين كرده بود.

خانة او مركز آمد و شد بود و باب اميد افرادي كه به دلايل مختلف به خدمت او ميآمدند. اين آمد و شدها در فصل حج طبيعتاًَ زيادتر ميشد. در مواردي دردمندان، فقيران و افراد محتاج و آنها كه از همه جا رانده ميشدند به درب خانة او چشم ميدوختند و به غير از اين دسته بايد از خواستاران علم و از دوستداران خالص فرهنگ و دانش ياد كنيم كه با امام و درس و بحث و جلسات خصوصي داشتند و گره هاي دشوار علميشان در حضور امام و در خانة او گشوده ميشد.

امام همانگونه كه در شأن و موقعيت اوست زندگيش الگوي زندگي اسلامي بود آن كس كه ميخواست زندگي خود را در آن شرايط با زندگي پيامبر  صلی الله علیه و آله و سلم تطبيق داده و بر طبق اسلام عمل كند مي بايست راه و روش امام رضا  علیه السلام را تعقيب نمايد. او با سخن خود، با رفتار خود، با عمل به وظايف خويش، با مراقبت و كردار خود در پي ارشاد و اصلاح جامعه بود و مراقبت داشت مردم راه و زندگي خود را اسلامي كنند.

از خدمات مهم امام به دنياي اسلام و خاصة مسلمين ايجاد اتحاد و وحدت بود. چه بسيار بودند عوامل تفرقه كه درجامعه ايجاد شده و زمامداران به آن دامن زده بودند. مسألة پيدايش مذاهب و استقلال آنها كه در عصر منصور پايهگذاري شده بود نوعي استخوانگذاري جديد لاي زخمهاي ايجاد شده توسط بنياميه و فرقه هاي ديگر بود.

در زمان امام رضا  علیه السلام اين فرصت بوجود آمد كه در اين وادي حركتي از خود نشان دهد. شهادت نشد او در ساية بحثها، در كنار هم نشستنها و مناظرهها به گروههاي مخالف نشان داد مسئلة شيعه آنچنان نيست كه آنان تصور دارند و هم نشان داد كه نتيجة اختلافات و فرقه جوييها موجب بروز چه عوارضي براي جامعة اسلامي است و راهي را براي انس و وحدت به رويشان گشود.

او در تمام مدت توقف در ايران درصدد معرفي ويژگيهاي حكومت اسلامي و بيان حقايق بويژه در عرصة‌عدالت بود. او ميفرمود كه اصل بر تساوي انسانها برابر قانون و بهرهمندي مساوي از حقوق و مزاياي حيات است. او در مرو بود ولي اساس حكومت ديني را به مردم نشان ميداد و طرح كلي حكومت اسلام را با همة خصايص آن عرضه ميكرد. همچنين او ديد اسلام را در زمينة عدالت و بسط آن درميان طبقات و گروههاي مختلف، دفع شرور و كابوس ستم بيان مي داشت.

او اهل عبادت و رابطه با خدا بود، اهل دعا و انس و صفاي الهي بود به مانند اجداد گراميش دوست داشت در حال نماز و روزه و عبادت باشد. چه بسيار روزها كه از پايان نماز صبح تا وقت بر آمدن آفتاب سر در سجده و زبان به ذكر خداي داشت و چه بسيار از شبها و سحرهاي او كه به نمازهاي شب و مناجات با خدا ميگذشت. اين امر در سالهاي آخر عمرش كه در محدوديت ميگذراند به گونهاي بود كه بين دو نماز فاصلهاي قائل نميشد.

روش برخورد با مردم
مرحوم شيخ طوسى رضوان اللّه تعالى عليه در كتاب رجال خود آورده است :
در يكى از روزها، عدّه اى از دوستان امام رضا عليه السلام در منزل آن حضرت گرد يكديگر جمع شده بودند و يونس بن عبدالرّحمن نيز كه از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصيّت هاى ارزنده بود، در جمع ايشان حضور داشت .

هنگامى كه آنان مشغول صحبت و مذاكره بودند، ناگهان گروهى از اهالى بصره اجازه ورود خواستند.
امام عليه السلام ، به يونس فرمود: داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هيچ گونه عكس العملى از خود نشان ندهى ؛ مگر آن كه به تو اجازه داده شود.

آن گاه اجازه فرمود و اهالى بصره وارد شدند و بر عليه يونس ، به سخن چينى و ناسزاگوئى آغاز كردند.
و در اين بين حضرت رضا عليه السلام سر مبارك خود را پائين انداخته بود و هيچ سخنى نمى فرمود؛ و نيز عكس العملى ننمود تا آن كه بلند شدند و ضمن خداحافظى از نزد حضرت خارج گشتند.
بعد از آن ، حضرت اجازه فرمود تا يونس از اتاق بيرون آيد.

يونس با حالتى غمگين و چشمى گريان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت :
ياابن رسول اللّه ! من فدايت گردم ، با چنين افرادى من معاشرت دارم ، در حالى كه نمى دانستم درباره من چنين خواهند گفت ؛ و چنين نسبت هائى را به من مى دهند.

امام رضا عليه السلام با ملاطفت ، يونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: اى يونس ! غمگين مباش ، مردم هر چه مى خواهند بگويند، اين گونه مسائل و صحبت ها اهميّتى ندارد، زمانى كه امام تو، از تو راضى و خوشنود باشد هيچ جاى نگرانى و ناراحتى وچود ندارد.

اى يونس ! سعى كن ، هميشه با مردم به مقدار كمال و معرفت آن ها سخن بگوئى و معارف الهى را براى آن ها بيان نمائى .

و از طرح و بيان آن مطالب و مسائلى كه نمى فهمند و درك نمى كنند، خوددارى كن .

اى يونس ! هنگامى كه تو دُرّ گرانبهائى را در دست خويش دارى و مردم بگويند كه سنگ يا كلوخى در دست تو است ؛ و يا آن كه سنگى در دست تو باشد و مردم بگويند كه درّ گرانبهائى در دست دارى ، چنين گفتارى چه تاءثيرى در اعتقادات و افكار تو خواهد داشت ؟

و آيا از چنين افكار و گفتار مردم ، سود و يا زيانى بر تو وارد مى شود؟!

يونس با فرمايشات حضرت آرامش يافت و اظهار داشت : خير، سخنان ايشان هيچ اهميّتى برايم ندارد.
امام رضا عليه السلام مجدّدا او را مخاطب قرار داد و فرمود:

اى يونس ، بنابر اين چنانچه راه صحيح را شناخته ، همچنين حقيقت را درك كرده باشى ؛ و نيز امامت از تو راضى باشد، نبايد افكار و گفتار مردم در روحيّه ، اعتقادات و افكار تو كمترين تاثيرى داشته باشد؛ مردم هر چه مى خواهند، بگويند.

نمونه هایی از برخوردهای امام با مردم:

اگر توبه نمايند، نجات يابند؟!

در بعضى از روايات آمده است :
روزى يكى از منافقين به حضرت ابوالحسن ، امام رضا عليه السلام عرضه داشت : بعضى از شيعيان و دوستان شما خمر (شراب مست كننده ) مى نوشند؟!

امام عليه السلام فرمود: سپاس خداوند حكيم را، كه آن ها در هر حالتى كه باشند، هدايت شده ؛ و در اعتقادات صحيح خود ثابت و مستقيم مى باشند.

سپس يكى ديگر از همان منافقين كه در مجلس حضور داشت ، به امام عليه السلام گفت : بعضى از شيعيان و دوستان شما نبيذ مى نوشند؟!

حضرت فرمود: بعضى از اصحاب رسول اللّه صلى الله عليه و آله نيز چنين بودند.

منافق گفت : منظورم از نبيذ، آب عسل نيست ؛ بلكه منظورم شراب مست كننده است .

ناگاه حضرت با شنيدن اين سخن ، عرق بر چهره مبارك حضرت ظاهر شد و فرمود: خداوند كريم تر از آن است كه در قلب بنده مؤ من علاقه به خمر و محبّت ما اهل بيت رسالت را كنار هم قرار دهد و هرگز چنين نخواهد بود.

سپس حضرت لحظه اى سكوت نمود؛ و آن گاه اظهار داشت :
اگر كسى چنين كند؛ و نسبت به آن علاقه نداشته باشد و از كرده خويش پشيمان گردد، در روز قيامت مواجه خواهد شد با پروردگارى مهربان و دلسوز، با پيغمبرى عطوف و دل رحم ، با امام و رهبرى كه كنار حوض كوثر مى باشد؛ و ديگر بزرگانى كه براى شفاعت و نجات او آمده اند.

وليكن تو و امثال تو در عذاب دردناك و سوزانِ برهوت گرفتار خواهيد بود

حفظ آبرو در سخاوت
مرحوم كلينى و برخى ديگر از بزرگان رضوان اللّه تعالى عليهم به نقل از يسع بن حمزه - كه يكى از اصحاب حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام است - حكايت نمايد:
روزى از روزها، در مجلس آن حضرت در جمع بسيارى از اقشار مختلف مردم حضور داشتم ، كه پيرامون مسائل حلال و حرام از آن حضرت پرسش ‍ مى كردند و حضرت جواب يكايك آن ها را به طور كامل و فصيح بيان مى فرمود.

در اين ميان ، شخصى بلند قامت وارد شد؛ و پس از اداء سلام، حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت:

ياابن رسول اللّه ! من از دوستان شما و از علاقه مندان به پدران بزرگوار و عظيم الشّاءن شما اهل بيت مى باشم ؛ و اكنون مسافر مكّه معظّمه هستم ، كه پول و آذوقه سفر خود را از دست داده ام ؛ و در حال حاضر چيزى برايم باقى نمانده است كه بتوانم به ديار و شهر خود بازگردم .

چناچه مقدور باشد، مرا كمكى نما تا به ديار و وطن خود مراجعت نمايم ؛ و چون مستحقّ صدقه نيستم ، هنگام رسيدن به منزل خود آنچه را كه به من لطف نمائيد، از طرف شما به فقراء، در راه خدا صدقه مى دهم ؟

حضرت فرمود: بنشين ، خداوند مهربان ، تو را مورد رحمت خويش قرار دهد و سپس مشغول صحبت با اهل مجلس گشت و پاسخ مسئله هاى ايشان را بيان فرمود.

هنگامى كه مجلسِ بحث و سؤ ال و جواب به پايان رسيد و مردم حركت كرده و رفتند، من و سليمان جعفرى و يكى دو نفر ديگر نزد حضرت باقى مانديم .

امام عليه السلام فرمود: اجازه مى دهيد به اندرون روم ؟
سليمان جعفرى گفت : قدوم شما مبارك باد، شما خود صاحب اجازه هستيد.

بعد از آن ، حضرت از جاى خود برخاست و به داخل اتاقى رفت ؛ و پس از آن كه لحظاتى گذشت ، از پشت در صدا زد و فرمود: آن مسافر خراسانى كجاست ؟

شخص خراسانى گفت : من اين جا هستم .

حضرت دست مبارك خويش را از بالاى درب اتاق دراز نمود و فرمود: بيا، اين دويست درهم را بگير و آن را كمك هزينه سفر خود گردان و لازم نيست كه آن را صدقه بدهى .

پس از آن ، امام عليه السلام فرمود: حال ، زود خارج شو، كه همديگر را نبينيم .

چون مسافر خراسانى پول ها را گرفت ، خداحافظى كرد و سپس از منزل حضرت بيرون رفت ، امام عليه السلام از آن اتاق بيرون آمد و كنار ما نشست .

سليمان جعفرى اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! جان ما فدايت باد، چرا چنين كردى و خود را مخفى نمودى ؟!

حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام فرمود: چون نخواستم كه آن شخص غريب نزد من سرافكنده گردد و احساس ذلّت و خوارى نمايد.

سپس در ادامه فرمايش خود افزود: آيا نشنيده اى كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: هركس خدمتى و يا كار نيكى را دور از چشم و ديد ديگران انجام دهد، خداوند متعال ثواب هفتاد حجّ به او عطا مى نمايد؛ و هركس كار زشت و قبيحى را آشكارا انجام دهد، خوار و ذليل مى گردد.

----------------------------------------------------------------------------

ذكر روزهاي هفته
بارها گفت محمد که علی جان من است هم به جان علی و جان محمد صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد (وعجل فرجهم)
اهدا می کنیم به ارواح ملکوتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، ائمه اطهار علیهم السلام ، همه شهدا از صدر اسلام تا کنون ، امام شهدا و جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
ختم قرآن,ختم صلوات,پیامبر,ائمه اطهار,سفر حج,مسابقه,حدیث,قران فارسي,قرآن کريم,قرآن مجيد,قرآن عربي,ترجمه قرآن,جستجوی قرآن,quran,iran,koran,islam,god وب سایت ختم قرآن مجید جستجوگر قرآن به سه زبان فارسي عربي و انگليسي تلاوت قرآن ترجمه هاي مختلف قرآن ختم صلوات مسابقه
 

وب سایت ختم صلوات

sep
گزارش قرائت بر اساس کد کاربری
sep
آیا می دانید که؟!
sep
قرآن آنلاین بسیار نفیس قرآن آنلاین بسیار نفیس
تالار گفتمان قرآنی تالار گفتمان قرآنی
نظرات شما نظرات شما
دست های شما ، کارهای بزرگ دست های شما ، کارهای بزرگ
درخواست التماس دعا درخواست التماس دعا
مسابقات مسابقات
صفحه مخصوص انصراف انصراف از ختم قرآن
sep
زندگینامه امام رضا علیه السلام

گوشه ای از ویژگی های شخصیتی
امام رضا علیه السلام


زندگینامه حضرت معصومه
سلام الله علیها


شخصیت و فضایل حضرت معصومه سلام الله علیها

بحر حقایق ، امام صادق علیه السلام

عید فطر در قرآن

بدرود ای بزرگترین ماه خدا

حقیقت شب قدر

جایگاه و اهمیت شب قدر

ماه مبارک رمضان

روزه از نظر قرآن

زندگی حضرت مهدی علیه السلام

اوضاع مردم در آخرالزمان

زندگی امام حسین علیه السلام

بعثت پیامبر

بعثت از نگاه اهل بيت علیهم السلام

نگاهی به احادیث بعثت

sep
نیت نامه وب سایت ختم قرآن مجید

۞ هوالعالم ۞

خداوندا از اينکه لياقت قرائت معجزه ات قرآن را يافته ام تو را شکر مي گويم و ثواب آن را نثار ارواح ملکوتي رسول اکرم صلي الله عليه و آله ، اولیا ، اوصیا ، صالحين ، والدين و بستگانم نموده و به برکت اين آيات روح بخش سلامتي منجي عالم بشريت را خواستار و به نیابت خود و دیگر اعضا و یاران قرآنی توفیق ختم قرآن را از درگاهت مسئلت دارم.

sep
سخن هفته
sep
برندگان مسابقات وب سایت ختم قرآن مجید
sep
sep
آنها که دوستشان دارید را به  قرائت قرآن و شرکت در ختم جهانی قرآن  مجید دعوت کنید.

نام شما:
ایمیل شما:
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:
پیام شما:
sep
لوگوی وب سایت ختم قرآن مجید

با قرار دادن لینک و لوگوی وب سایت ختم قرآن مجید در وب سایت یا وبلاگتان جهت معرفی و تشویق بازدید کنندگان به شرکت در ختم قرآن از اجر معنوی آن بهره مند شوید.

وب سایت ختم قرآن مجید

sep

www.ghorany.com